|
|
چنان مستم هنوز از عطر آغوشت که می میرم
اگر بار دگر چون خرمن گل در برت گیرم
چگونه شاد باشم بی تو دراین گوشه غربت
که هردم می کند داغ فراق از جان خودسیرم
حضورت در کنارم بهترین معنای خوشبختی است
که بودن بی تو یعنی زجر در چنگال تقدیرم
رهین منت عشقم که من با یاد چشمانت
غزالان غزل را با کمند عشق می گیرم
نه از کس شکوه ای دارم،نه از دست تو می نالم
به جان دوست کز بخت واقبال خویش دلگیرم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 40 |
|
برچسب ها :
شعر , غزل , شعر بسیار زیبا , غزل بسیار زیبا , خرمن گل , شعر عاشقانه , چنان مستم هنوز از عطر آغوشت که می میرم ,
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد......
دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟
گله ها را بگذار!
ناله ها را بس كن!
روزگار گوش ندارد كه تو هي شكوه كني!
زندگي چشم ندارد كه ببيند اخم دلتنگ تو را...
فرصتي نيست كه صرف گله و ناله شود!
تا بجنبيم تمام است تمام!
مهر ديدي كه به برهم زدن چشم گذشت...
يا همين سال جديد!
باز كم مانده به عيد!
اين شتاب عمر است ...
من و تو باورمان نيست كه نيست!
لطفاً به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 6 |
|
برچسب ها :
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود , شعر , شعر زیبای دو قدم مانده که پاییز به یغما برود از یغما گلرویی ,
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم چه زمهریر غریبی! شکست چهره ی مهر فسرد سینه خاک شکافت زهره ی سنگ پرندگان هوا دسته دسته جان دادند گل آوران چمن جاودانه پژمردند در آسمان و زمین، هول کرده بود کمین به تنگنای زمان مرگ کرده بود درنگ! به سر رسیده جهان؟ پاسخی نداشت سپهر دوباره باغ بخندد؟ کسی نداشت یقین چه زمهریر غریبی!
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیاموزیم: شکوه رستن اینک: طلوع فروردین! گداخت آن همه برف دمید این همه گل شکفت این همه رنگ، زمین به ما آموخت ز پیش حادثه باید که پای پس نکشیم مگر کم از خاکیم؟ نفس کشید زمین ما چرا نفس نکشیم؟
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم , فریدون مشیری , زیباترین اشعار فریدون مشیری , فریدون , مشیری , شعر ,
اهل دل پیش تو مردن ز خدا میخواهند
کشتهٔ تیغ تو گشتن به دعا میخواهند
مرض شوق تو بر بوی شفا میطلبند
درد عشق تو به امید دوا میخواهند
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست
بجز ارباب نظر کز تو ترا میخواهند
ما چنین سوخته از تشنگی و لاله رخان
آب سر چشمهٔ مقصود ز ما میخواهند
روی ننموده ز ما نقد روان میجویند
ملک در بیع نیاورده بها میخواهند
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5 |
|
برچسب ها :
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست , خواجوی کرمانی , شعر , شعر زیبای طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست از خواجوی کرمانی ,
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد
چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد
با عشق بگو سر به سر دل نگذارد طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد
گفتیم دمی با غم تو راز نهانی عالم همه را شور و شر اشک خبر کرد
لطفاً به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد , غزل , شعر , شعر منتشر نشده از قیصر امین پور , قیصر امین پور ,
اینکه از دور تماشا کنمت سنگین است
در دلم باشی و حاشا کنمت سنگین است
بعد هر بغض که شاعر بشوی می فهمی
هر کجای غزلم جا کنمت سنگین است
تلخ باشی و دم از واژه ی شیرین بزنی
پشت هر قافیه پیدا کنمت سنگین است
هی نخوابی و دلم شور دلت را بزند
او برانگیزد و پروا کنمت سنگین است
نکند فاش شود پیش کسی غربت ما
ترس از این قصه که رسوا کنمت سنگین است
نقش چشمان تو در قتل دلم مشهود است
شب به شب از سر دل وا کنمت سنگین است...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5 |
|
برچسب ها :
اینکه از دور تماشا کنمت سنگین است , غزل , غزل معاصر , شعر ,
در ديگران مي جويي ام اما بدان اي دوست
اينسان نمي يابي ز من حتي نشان اي دوست
من در تو گشتم مرا در خود صدا مي زن
تا پاسخم را بشنوي پژواک سان اي دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردي مکن با اين چنين آتش به جان اي دوست
گفتي بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردي
حالا لالم خواستي پس خود بخوان اي دوست
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 10 نفر مجموع امتیاز : 22 |
|
برچسب ها :
در ديگران مي جويي ام اما بدان اي دوست , بهمنی , محمدعلی بهمنی , شعر ,
تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه
چه آتشها كه در این كوه برپا می كنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
كه این یخ كرده را از بی كسی ها می كنم هرشب
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 7 نفر مجموع امتیاز : 17 |
|
برچسب ها :
تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه , محمدعلی بهمنی , شعر ,
دفتر عشق تو را بستم، نيايي بهتر است بي تو من با ديگري هستم، نيايي بهتر است جام قلبم سالها سرشار از نام تو بود جام را مستانه بشکستم، نيايي بهتر است رفته بودي تشنه عشقم کني بيچاره تو با شراب ديگري مستم، نيايي بهتر است ماه من بودي و اکنون در دلم خورشيد اوست او نهاده دست در دستم، نيايي بهتر است خواه ليلي خواه شيرين يا زليخا بوده اي دفتر عشق تو را بستم، نيايي بهتر است من نه مجنونم نه فرهادم نه يوسف بوده ام من همان فرياد بدمستم، نيايي بهتر است م.فریاد
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 30 |
|
برچسب ها :
دفتر عشق تو را بستم، نيايي بهتر است , شعر , م.فریاد , محمدرضا زارع ,
خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو
رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس
قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس
طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستارهها بزن
تکیه به شانهام بده، دل به ترانهام بده
راوی آوارگیام، راه به خانهام بده
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 23 |
|
برچسب ها :
خاطرهات به جای تو , شعر , افشین یداللهی ,
ای بسته به دست تو دل پیر و جوان ها!
ای آنکه فرا رفته ای از شرح و بیان ها!
می رفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشیده نگاه تو به خونش جریان ها
مست تو فقط خیمه ی بی آب نبودست
از دست تو مستند همه مرثیه خوان ها
قد قامت سرخت به دل دشت نشسته ست
ای پیش نماز دل ما وقت اذان ها!
تا عطر تو آمد غزلم بال در آورد
آزاد شد از قید زمان ها و مکان ها
مشک تو که افتاد، دل حادثه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمان ها!
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
مشک تو که افتاد، دل حادثه لرزید , شعر , مرثیه , غزل عاشورایی ,
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم ندارم شکوه از بیگانگان از خویش می ترسم ندارم وحشتی از شیر و ببر و حمله گرگان از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم مرا با جوفروشان سربازار کاری نیست من از گندم نمایان ارادت کیش می ترسم ندارم وحشت از جنگ و نفاق و قتل و خونریزی من از این آتش افروزان صلح اندیش می ترسم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 24 |
|
برچسب ها :
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم , شعر , ژولیده , ژولیده نیشابوری ,
گر رود ديده و عقل و خرد و جان تو مرو
که مرا ديدن تو بهتر از ايشان تو مرو
آفتاب و فلک اندر کنف سايه توست
گر رود اين فلک و اختر تابان تو مرو
ای که درد سخنت صافتر از طبع لطيف
گر رود صفوت اين طبع سخندان تو مرو
اهل ايمان همه در خوف دم خاتمتند
خوفم از رفتن توست ای شه ايمان تو مرو
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا می نبری با خود از اين خوان تو مرو
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 17 |
|
برچسب ها :
مولانا , گر رود ديده و عقل و خرد و جان تو مرو , شعر , گزیده اشعار مولانا ,
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟
به هنگام نیّت برای نماز
به آلالهها قصد قربت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 44 |
|
برچسب ها :
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟ , قیصر امین پور , شعر , بیایید از عشق صحبت کنیم ,
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشمهای نگران آینهی تردیدند
نشد از سایهی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 19 |
|
برچسب ها :
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند , شعر , شعر معاصر , قیصر امین پور , گزیده اشعار قیصر امین پور ,
گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستن ها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم
که هبوط ابدم در پی دانستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود
قیصر امین پور
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 11 |
|
برچسب ها :
گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود , شعر , قیصر امین پور ,
مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هردست که دادند ازآن دست گرفتند
هرنکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در ِ کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر ِ انگشت گزیدند
جمعی به در ِ پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مُریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 15 |
|
برچسب ها :
مردان خدا پرده ی پندار دریدند , شعر , غزل , فروغی بسطامی ,
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگر شیطان به کمین من است
بی کسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
آمدم ای شاه ، پناهم بده , شعر , شعر در وصف امام رضا(ع) ,
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق
قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق , فاضل نظری , شعر , گزیده اشعار فاضل نظری ,
راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن
شوق سفرم هست در اقصای وجودت لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن
دارم سر پرواز در آفاق تو، ای یار یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن
عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری از صافی عشقم ده و عین هنرم کن
صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 1 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 4 |
|
برچسب ها :
راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن , حسین منزوی , شعر , گزیده شعر ,
در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم
بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم
خاموش چو فانوس که در خویش خمیده است
پیچیده به خود با تن تا خورده نشستیم
یک بار به پرواز پری باز نکردیم
سر زیر پر خویش فرو برده نشستیم
بر سنگ مزار دل خود مرثیه خواندیم
یک عمر به بالین دل مرده نشستیم
بر گرده ی ما خاطره ی خنجر یاران
با جنگلی از خاطره بر گرده نشستیم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 1 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 4 |
|
برچسب ها :
در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم , شعر , غزل , قیصر امین پور , مجموعه ای از اشعار قیصر امین پور ,
خداوندا!
پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
میگویی؟!
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 9 |
|
برچسب ها :
پریشانم , چه میخواهی تو از جانم؟! , شعر , شعرنو , کارو , شعر پریشانم چه میخواهی تو از جانم؟! از کارو , کفرنامه کارو ,
تو هم، هم رنگ و هم درد منی ای باغ پاییزی !
تو بی برگی و من هم چون تو بی برگم
چو می پیچد میان شاخه هایت هوی هوی باد ـ
بگوشم از درختان های های گریه می آید
مرا هم گریه می باید ـ
مرا هم گریه می شاید
کلاغی چون میان شاخه های خشک تو فریاد بردارد
به خود گویم کلاغک در عزای باغ عریان تعزیت خوان است
و در سوگ بزرگ باغ، گریان است
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 6 نفر مجموع امتیاز : 74 |
|
برچسب ها :
مهدی سهیلی , شعر , من و پاییز , شعر نو بسیار زیبا از مهدی سهیلی , تو هم، همرنگ و همدرد منی ای باغ پائیزی , شعر زیبای تو هم، همرنگ و همدرد منی ای باغ پائیزی از مهدی سهیلی , شعر پاییزی , پاییز , شعر در وصف پاییز , گزیده اشعار مهدی سهیلی ,
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بیصحبت جانانه
هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی
و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 9 نفر مجموع امتیاز : 57 |
|
برچسب ها :
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه , شعر , مولانا ,
بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
خوش باش زان که نبود اين هر دو را زوالی
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آيد به هيچ معنی زين خوبتر مثالی
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
آن دم که با تو باشم يک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم يک لحظه هست سالی
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 17 |
|
برچسب ها :
بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی , شعر , حافظ , غزلیات حافظ ,
مژده وصل تو کو کز سرجان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده ی خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی زمیان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت زلحد رقص کنان برخیزم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 7 |
|
برچسب ها :
مژده وصل تو کو کز سرجان برخیزم , شعر , حافظ , گزیده غزلیات حافظ ,
بزن آن پرده، اگرچند تو را سيم
از اين ساز گسسته
بزن اين زخمه، اگرچند دراين کاسهی تنبور
نماندهست صدايی
بزن اين زخمه
بر آن سنگ
بر آن چوب
بر آن عشق
که شايد بردم راه به جايی.
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5 |
|
برچسب ها :
بزن آن پرده، اگرچند تو را سيم , شفیعی کدکنی , شعر ,
وقتی که آمدیم
در اولین پیام ، که نشان حیات بود
ما گریه کرده ایم
معنای گریه مان ، یعنی که زنده ایم
اما به روزگار
وقتی که فقر می شکند قامت غرور
این سفره ها که ندارد نشان نان
وقتی لباس دختر همسایه پاره است
وقتی که شرم ، می چکد از چهره پدر
آن چشم منتظر
این گونه های خیس
این سفره های خالی از سهم روزگار
وقتی سکوت ، طعم رضایت گرفته است
وقتی که سنگ می شود این قلب های ما
هیهات مردمان
خالیست جای اشک ، این گریه های پاک
این اولین نشانه بودن در این جهان
وقتی دگر نچکد قطره ای ز چشم
باور نمی کنم که عزیزان ، زنده ایم
باید که پاک کرد
اما نه اشک را
باید دلیل اشک
این فقر تلخ را
از لوح روزگار
از ریشه پاک کرد
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 15 |
|
برچسب ها :
شعر , شعر اشک , اشک , این سفره های خالی از سهم روزگار ,
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه ی تنها , دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه ی جان را ، مدران
مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه ی تنها ، دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
چه دل آزارترین شد ، چه دل آزارترین ؟
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 35 |
|
برچسب ها :
سر خود را مزن این گونه به سنگ , فریدون مشیری , شعر , گزیده اشعار شاعران ,
ما نگوییم بد و میل به ناحـق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن اسـت که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتـر دانـش نزنیم
سر حق بر ورق شـعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتـش به می صـاف مروق نکنیم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 25 |
|
برچسب ها :
ما نگوییم بد و میل به ناحـق نکنیم , شعر , گزیده اشعار حافظ , حافظ ,
ز شب هراس مدار این هنوز آغاز است
بیا که پنجرۀ رو به صبحدم باز است
ای آفتاب درخشان چه خوش درخشیدی
طلوع پاک تو در شب قرین اعجاز است
تو مهربانی خود را نثار من گردان
غلط اگر نکنم آفتاب فیاض است
ز ترکتاز حوادث دمی تغافل کرد
کبوتر دلم از آن به چنگ شهباز است
هزار بار مرا آزمودی و دیدی
حمید در ره ایران هنوز جانباز است
حمید مصدق
امتیاز : |
|
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
|
برچسب ها :
ز شب هراس مدار این هنوز آغاز است , شعر , گزیده اشعار حمید مصدق , مصدق , حمید مصدق ,
ای رفته كمكم از دل و جان، ناگهان بيا
مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا
قصد من از حيات، تماشاي چشم توست
اي جان فداي چشم تو؛ با قصد جان بيا
چشم حسود كور، سخن با كسي مگو
از من نشان بپرس ولي بينشان بيا
ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن
بي آنكه دلبري كني از اين و آن بيا
قلب مرا هنوز به يغما نبردهاي
اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا
فاضل نظری
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 33 |
|
برچسب ها :
اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا , شعر , فاضل نظری , گزیده اشعار فاضل نظری ,
|
|
|