خداوندا!
پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
میگویی؟!
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 9 |
|
برچسب ها :
پریشانم ,
چه میخواهی تو از جانم؟! ,
شعر ,
شعرنو ,
کارو ,
شعر پریشانم چه میخواهی تو از جانم؟! از کارو ,
کفرنامه کارو ,