|
|
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم چه زمهریر غریبی! شکست چهره ی مهر فسرد سینه خاک شکافت زهره ی سنگ پرندگان هوا دسته دسته جان دادند گل آوران چمن جاودانه پژمردند در آسمان و زمین، هول کرده بود کمین به تنگنای زمان مرگ کرده بود درنگ! به سر رسیده جهان؟ پاسخی نداشت سپهر دوباره باغ بخندد؟ کسی نداشت یقین چه زمهریر غریبی!
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیاموزیم: شکوه رستن اینک: طلوع فروردین! گداخت آن همه برف دمید این همه گل شکفت این همه رنگ، زمین به ما آموخت ز پیش حادثه باید که پای پس نکشیم مگر کم از خاکیم؟ نفس کشید زمین ما چرا نفس نکشیم؟
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم , فریدون مشیری , زیباترین اشعار فریدون مشیری , فریدون , مشیری , شعر ,
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه ی تنها , دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه ی جان را ، مدران
مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه ی تنها ، دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
چه دل آزارترین شد ، چه دل آزارترین ؟
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 35 |
|
برچسب ها :
سر خود را مزن این گونه به سنگ , فریدون مشیری , شعر , گزیده اشعار شاعران ,
ديدگان بسته، در تيرگي رهايم
اي همرهان كجاييد؟ اي مردمان كجايم؟
پر كرد سينهام را فرياد بي شكيبم
با من سخن بگوييد اي خلق، با شمايم!
شب را بدين سياهي، كي ديده مرغ و ماهي
اي بغض بيگناهي بشكن به هايهايم
سرگشته در بيابان، هر سو دوم شتابان
ديو است پيش رويم، غول است در قفايم
بر تودههاي نعش است پايي كه ميگذارم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 6 نفر مجموع امتیاز : 19 |
|
برچسب ها :
فریدون مشیری , شعر , شعرنو , شعر معاصر , گزیده اشعار فریدون مشیری , با خون شعرهایم , شعر زیبای با خون شعرهایم از فریدون مشیری ,
ماهی همیشه تشنه ام
در زلال لطف بیکران تو
می برد مرا به هرکجا که میل اوست
موج دیدگان مهربان تو
زیر بال مرغکان خنده هات
زیر آفتاب داغ بوسه هات ای زلال پاک
جرعه جرعه می کشم تو را به کام خویش
تا که پر شود تمام جان من ز جان تو
ای همیشه خوب
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 44 |
|
برچسب ها :
ای همیشه خوب , شعر زیبای ای همیشه خوب از فریدون مشیری , شعر , شعرنو , فریدون مشیری , شاعران معاصر ,
روحِ رویاییِ عشق از برِ چرخِ بلند، جلوهای کرد و گذشت. شور در عالم هستی افکند شوق در قلب زمان موجزنان، جان ذرات جهان در هیجان، ماه و خورشید، دو چشم نگران، ناگهان از دل دریای وجود، “گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود” به جهان چهره نمود
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 25 |
|
برچسب ها :
حافظ از زبان فریدون مشیری , شعر , غزل و شعرنو , حافظ , فریدون مشیری , حافظ و فریدون مشیری , غزل , شعرنو , تلفیق غزل در شعرنو , روحِ رویاییِ عشق از برِ چرخِ بلند ,
کاش می دیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست آه ، وقتی که تو ، لبخند نگاهت را می تابانی بال مژگان بلندت را می خوابانی آه ، وقتی که تو چشمانت را آن جام لبالب از جان دارو را سوی این تشنه جان سوخته ، می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد روح گلرنگ شراب در تنم می گردد دست ویرانگر شوق پرپرم می کند ای غنچه رنگین پر پر...
...لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 45 |
|
برچسب ها :
کاش می دیدم چیست , شعر , شعرنو , مشیری , فریدون مشیری , شعر زیبای کاش می دیدم چیست از فریدون مشیری , منتخب اشعار فریدون مشیری ,
تو که نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 50 |
|
برچسب ها :
تو نیستی که ببینی , فریدون مشیری , شعر , شعرنو , شعرمعاصر , شعر زیبای تو نیستی که ببینی از زنده یاد فریدون مشیری ,
اي مرغ آفتاب!
زنداني ديار شب جاودانيم
يك روز، از دريچه زندان من بتاب
مي خواستم به دامن اين دشت، چون درخت
بي وحشت از تبر
در دامن نسيم سحر غنچه واكنم
با دست هاي بر شده تا آسمان پاك
خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید…
امتیاز : |
|
نتیجه : 4 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 23 |
|
برچسب ها :
بگو كجاست؟ , شعر , شعرنو , فریدون مشیری , شعرزیبای بگو کجاست از فریدون مشیری , ای مرغ آفتاب ,
جان می دهم به گوشه ی زندان سرنوشت
سر را به تازیانه ی او خم نمیکنم
افسوس بر دو روزه ی هستی نمی خورم
زاری براین سراچه ی ماتم نمی کنم
. . . . . . . . . . .
با تازیانه های گرانبار جانگداز
پندارد آنکه روح مرا رام کرده است
جان سختی ام نگر که فریبم نداده است
این بندگی که زندگی اش نام کرده است
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 35 |
|
برچسب ها :
اسیر , فریدون مشیری , شعرنو , شعرزیبای اسیر از فریدون مشیری , شعرمعاصر , جان می دهم به گوشه ی زندان سرنوشت ,
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید،
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید،:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم.
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم.
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت.
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 30 |
|
برچسب ها :
کوچه , فریدون مشیری , شعر , شعر نو , شعر معاصر , شعر زیبا , بی تو مهتاب شبی... , شعربسیار زیبای کوچه از فریدون مشیری ,
|
|
|