بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید،
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید،:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم.
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم.
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت.
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 30 |
|
برچسب ها :
کوچه ,
فریدون مشیری ,
شعر ,
شعر نو ,
شعر معاصر ,
شعر زیبا ,
بی تو مهتاب شبی... ,
شعربسیار زیبای کوچه از فریدون مشیری ,