سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه ی تنها , دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه ی جان را ، مدران
مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه ی تنها ، دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
چه دل آزارترین شد ، چه دل آزارترین ؟
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند ؟
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه ی تنها ، دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش از این عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه ی تنها ، دل تنگ
فریدون مشیری
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 35 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
سر خود را مزن این گونه به سنگ ,
فریدون مشیری ,
شعر ,
گزیده اشعار شاعران ,