کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم
من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم
خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است
آسمانی ناگریز از ابرهای عابرم
چون صدف در سینه مروارید پنهان کرده ام
دردل خود مومنم ،در چشم مردم کافرم
گرچه یک لحظه ست از ظاهر به باطن رفتنم
چند صد سال است راه از باطنم تا ظاهرم
خلق می گویند:ابری تیره درپیراهنی ست
شاید ایشان راست می گویند، شاید شاعرم
مرگ درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک
هرچه باشد ناگریزم هرچه باشد حاضرم
فاضل نظری
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 67 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم ,
شعر ,
غزل ,
فاضل نظری ,
گزیده اشعار فاضل نظری ,