شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم:
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 62 |
|
برچسب ها :
زندگی ,
سهراب سپهری ,
شعر بسیار زیبای زندگی از سهراب سپهری ,
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق ,
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست ,
زندگی درک همین اکنون است ,
شعر زندگی ,
شعر ,
شعرنو ,
گزیده اشعار سهراب سپهری ,