اگر مراد تو اي دوست بي مرادي ماست
مراد خويش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول كني ور براني از بر خويش
خلاف راي تو كردن خلاف مذهب ماست
ميان عيب و هنر پيش دوستان كريم
تفاوتي نكند چون نظر به عين رضاست
عنايتي كه تو را بود اگر مبدل شد
خلل پذير نباشد ارادتي كه مراست
مرا به هرچه كني دل نخواهي آزردن
كه هرچه دوست پسندد به جاي دوست رواست
اگر عداوت و جنگست در ميان عرب
ميان ليلي و مجنون محبتست و صفاست
هزار دشمني افتد به قول بدگويان
ميان عاشق و معشوق دوستي برجاست
غلام قامت آن لعبت قبا پوشم
كه در محبت رويش هزار جامه قباست
نمي توانم بي او نشست يك ساعت
چرا كه از سر جان بر نمي توانم خاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقي
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
مرا به عشق تو انديشه از ملامت نيست
وگر كنند ملامت نه بر من تنهاست
هر آدمي كه چنين شخص دلستان بيند
ضرورتست كه گويد به سرو ماند راست
بروي خوبان گفتي نظر خطا باشد
خطا نباشد ديگر مگو چنين كه خطاست
خوشست با غم هجران دوست سعدي را
كه گرچه رنج به جان مي رسد اميد دواست
بلا و زحمت امروز بر دل درويش
از آن خوشست كه اميد رحمت فرداست
سعدی
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 18 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
غلام قامت آن لعبت قبا پوشم ,
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست ,
سعدی ,
گزیده اشعار سعدی ,
غزلیات سعدی ,