هر چه کنی بکن ولی
از بر من سفر مکن
یا که چو می روی مرا
وقت سفر خبر مکن
گر چه به باغم ستاده ام
نیست توان دیدنم
شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن
روز جدایی ات مرا یک نگه تو می کشد
وقت وداع کردنت
بر رخ من نظر مکن
دیده به در نهاده ام
تا شنوم صدای تو
حلقه به در بزن مرا
عاشق در به در مکن
من که ز پا نشسته ام
مرغک پر شکسته ام
زود بیا که خسته ام
زین همه خسته تر مکن
گر چه به دور زندگی
تن به قضا نهاده ام
آتشم این قدر مزن
رنجه ام این قدر مکن
یوسف عمر من بیا
تنگدلم برای تو
رنج فراق می کشد
خون به دل پدر مکن
هر چه که ناله می کنم
گوش به من نمی کنی
یا که مرا ز دل ببر
یا ز برم سفر مکن
مهدی سهیلی
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 66 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
مهدی سهیلی ,
شعر ,
شعرنو ,
شعرمعاصر ,
هر چه کنی بکن ولی از بر من سفر مکن ,
شعر زیبای هر چه کنی بکن ولی از بر من سفر مکن از مهدی سهیلی ,