اي رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانكه به جز تلخي اندوه
در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم
اي رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده اي باز به سويم؟
گر آمده اي از پي آن دلبر دلخواه
من او نيم او مرده و من سايه ي اويم
من او نيم آخر دل من سرد و سياه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا با همه كس در همه احوال
سوداي تو را اي بت بي مهر ! به سر داشت
من او نيم اين ديده ي من گنگ و خموش است
در ديده ي او آن همه گفتار ، نهان بود
وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تيرگي شامگهان بود
من او نيم آري ، لب من اين لب بي رنگ
ديري ست كه با خنده يي از عشق تو نشكفت
اما به لب او همه دم خنده ي جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده مي خفت
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
آن كس كه تو مي خواهيش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ، ندانم كه به ناگاه
چون ديد و چها كرد و كجا رفت و چرا مرد
من گور ويم ، گور ويم ، بر تن گرمش
افسردگي و سردي كافور نهادم
او مرده و در سينه ي من ، اين دل بي مهر
سنگي ست كه من بر سر آن گور نهادم
سيمين بهبهاني
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 91 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
سيمين بهبهاني ,
گزیده اشعار سیمین بهبهانی ,
سنگ گور ,
شعر زیبای سنگ گور از سیمین بهبهانی ,
اي رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر ,
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم ,