منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را
هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی
عشق میداند نکو آداب کار خویش را
غیر گو از من قیاس کار کن این عشق چیست
میکند بیچاره ضایع روزگار خویش را
صید ناوک خورده خواهد جست، ما خود بسملیم
ای شکار افکن بتاز از پی شکار خویش را
با تو اخلاصم دگر شد بسکه دیدم نقض عهد
من که در آتش نگردانم عیار خویش را
بادهٔ این شیشه بیش از ساغر اغیار نیست
بشکنیم از جای دیگر ما خمار خویش را
کار رفت از دست ،وحشی پای بستی کن ز صبر
این بنای طاقت نااستوار خویش را
وحشی بافقی
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 11 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
وحشی بافقی ,
منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را ,
شعر ,
غزل ,
شعرعاشقانه ,
شعرزیبا ,
شعرزیبای منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را از وحشی بافقی ,