یکشنبه 17 تیر 1403
توضيحات بنر تبليغاتي



نویسنده : محمد رحیمی |

رضا استاد حسن بنا راننده اتوبوس دو طبقه شركت واحد كه در خط ميدان شوش، ميدان توپخانه (امام خميني) كار مي‌كرد، 11 آذر سال 1357 مطابق با اول محرم سال 1399 پس از انجام اقدامي عجيب و ايثارگرانه توسط يكي از مأموران فرمانداري نظامي تهران به شهادت رسيد.
به گزارش فارس، خياباني واقع در محله مجيديه شمالي ، به نام استاد حسن بنا نامگذاري شده است. بسياري اين شهيد را با «استاد حسن البنا» (مبارز مسلمان مصري) اشتباه مي گيرند. اما اين شهيد ، يك بناي ساده ايراني است كه در لحظه اي حساس از عمر خود ، با خلق حماسه اي جاويدان ، نامش را بر جريده مجاهدان مسلمان اين سرزمين به ثبت رساند.
رضا استاد حسن بنا در 28 فروردين 1301 در محله اسماعيل بزاز (حد فاصل چهار راه مولوي و ميدان قيام) به دنيا آمد. پدرش مرحوم غلامعلي به كفاشي اشتغال داشت و در محل كار خود از اعتبار اجتماعي بالايي برخوردار بود و در امور خيريه نيز فعاليت مي‌كرد. رضا، 12 ساله بود كه پدر را از دست داد و با توجه به اين كه نگهداري مادر، 3 خواهر و 2 برادر بر عهده او افتاده بود، ناچار تحصيل را پس از اخذ گواهينامه كلاس ششم ابتدايي رها كرد و وارد بازار كار شد. او مردي عجيب بود و پشتكار بسياري داشت و در اعتقادات مذهبي محكم بود. لذا از همان دوران جواني به مبارزان پيوست.
وي پس از مشاهده فجايع رژيم در جريان قيام 15 خرداد مترصد فرصتي بود كه از شهرباني خارج شود. تا اين كه يك روز با سرهنگ مافوق خود درگيري پيدا كرد و يك سيلي به گوش او نواخت كه به بازداشت و خلع درجه او منجر شد. رضا كه نمي‌توانست شرايط حاكم بر اين محيط را تحمل كند از شهرباني فرار كرد و به شهرستان رفت و سالها در آنجا به حال نيمه مخفي زندگي كرد. او مي‌گفت: براي امرار معاش و اداره زندگي خانواده‌ام دست به هر كاري (اعم از بنايي، نقاشي، كلنگ زني، كفش دوزي و ...) زدم تا سرانجام در شركت واحد استخدام شدم. وي در 25 سالگي با خانواده‌اي مذهبي آشنا شد و وصلت كرد.
نحوه شهادت:
فرزند شهيد بنا مي‌گويد: پدرم شب شهادت با من و خواهر و مادر بود. به حمام رفت و غسل كرد.شايد به او الهام شده بود. و سپس نماز خوانده و مقداري هندوانه خورد و بعد استراحت كرد و صبح روزي كه به شهادت رسيد، روزه گرفت و لباس مرتب و تميز پوشيد و براي ما حليم خريد و به سر كار رفت.
حدود ساعت 9 ـ 10 صبح وقتي از ميدان قيام به سمت سرچشمه مي‌رفته، همكاراني كه از رو به رو برمي‌گشتند به او مي‌گويند: نرو! جلوتر كشت و كشتار و درگيري است، ولي او توجه نكرد و به سمت ميدان امام خميني رفت. پس از سه راه امين حضور مي‌بيند تعداد زيادي شهيد و زخمي در مسير ريخته و مردم و گارديها مقابل هم ايستاده‌اند و راه بسته است. او به ناچار مسافران را پياده مي‌كند.
وقتي دوباره درگيري آغاز مي‌شود از طرف نظاميان به او دستور داده مي‌شود كه اتوبوس را به سمت مردم و افراد زخمي و شهيد حركت دهد او كه مردم را در مقابل گاردي ها، بي پناه مي‌ديد، ناگهان از جا برخاست و بر عكس عمل كرد و اتوبوس را در عرض خيابان قرار داد و بين مردم و گاردي ها حائل كرد تا مردم پشت آن پناه گيرند و بدين ترتيب جان تعداد زيادي از مردم مظلوم را نجات بخشيد.
افسر فرمانداري نظامي كه اين صحنه را مشاهده كرد، به سمت او آمد و با كلت كمري خود گلوله‌اي به سر وي شليك كرد كه به شهادت او انجاميد.
مردم، پيكر وي را به گرمابه‌اي كه در آن نزديكي بود بردند و سپس به بيمارستان سوم شعبان انتقال دادند. افسر جنايتكار نيز پس از انقلاب اسلامي به سزاي عمل خود رسيد.

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 18


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : داستان استاد حسن بنا , استاد حسن بنا , شهادت استاد حسن بنا , داستان , نحوه شهادت استاد حسن بنا ,

تاریخ : 1389/11/30 | نظرات (0) بازدید : 601

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود تاریخ : جمعه 26 آذر 1395
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم تاریخ : جمعه 28 خرداد 1395
تکیه بر خار مغیلان چه کند گر نکند تاریخ : پنجشنبه 06 خرداد 1395
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست تاریخ : پنجشنبه 06 خرداد 1395
از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران) تاریخ : پنجشنبه 06 خرداد 1395
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد تاریخ : جمعه 18 دی 1394
اینکه از دور تماشا کنمت سنگین است تاریخ : جمعه 18 دی 1394
در ديگران مي جويي ام اما بدان اي دوست تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
دفتر عشق تو را بستم، نيايي بهتر است تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بکشد تاریخ : جمعه 15 خرداد 1394
نوروز بمانید که ایّام شمایید! تاریخ : شنبه 01 فروردین 1394
خاطره‌ات به جای تو تاریخ : جمعه 26 دی 1393
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود تاریخ : جمعه 07 آذر 1393
مشک تو که افتاد، دل حادثه لرزید تاریخ : چهارشنبه 07 آبان 1393
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم تاریخ : دوشنبه 05 آبان 1393
این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است تاریخ : پنجشنبه 24 مهر 1393
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم تاریخ : پنجشنبه 24 مهر 1393
تو را دوست می دارم... تاریخ : چهارشنبه 28 خرداد 1393


کد امنیتی رفرش


سوته دلان سلام خوش آمدید،در وبلاگ سوته دلان زیباترین شعرها،دانستنیها، داستانها، جملات زیبای بزرگان، ضرب المثلهای ملل مختلف و... را بخوانید و لذت ببرید و با ارائه نظرات و پیشنهادهای گرانبهای خود زمینه ارتقاء وبلاگ را فراهم آورید. باتشکر-مدیر وبلاگ سوته دلان
بالای صفحه
سوته دلان
firefox
opera
google chrome
safari