شنبه 16 تیر 1403
توضيحات بنر تبليغاتي



نویسنده : محمد رحیمی |

آدل فوشر دختری بود سبزه روی با موهای مشكی و ابروانی كمانی . او در 16 سالگی بانویی خوش سیما و جذاب بود . آدل فوشر اولین عشق ویكتور هوگو بود و ویكتور او را بسیار تحسین می كرد . دوران نامزدی آدل و ویكتور را می توان به عنوان تراژدی عاشقانه توصیف كرد .
ویكتور و آدل همدیگر را از بچگی می شناختند . دو خانواده فوشر و هوگو با هم بسیار صمیمی بودند و بچه هایشان هم با هم بزرگ شدند . زندگی عاشقانه هوگو زمانی آغاز شد كه نوجوانی بیش نبود . او عاشق آدل ، دختر همسایه شان شد .
مادر ویكتور او را از این عشق منع كرد . او معتقد بود كه پسرش باید با دختری از خانواده بهتر ازدواج كند . مخالفت خانواده های این دو دلداده در مورد ازدواجشان باعث بوجود آمدن شرایط تراژیكی شد . پدر آدل "پیرفوشر" در خفا از موفقیت روبه رشد ویكتور در ادبیات هیجان زده بود اما می ترسید كه مادام هوگو ، آدل را خوب و مناسب نداند در نتیجه به آدل هشدار داد كه ویكتور فردی مغرور ، دمدمی مزاج و تن پرور است . با این وجود آن دو پنهانی با هم نامه رد و بدل می كردند .
ویكتور بدون شك معتقد بود كه ارتباط آنها به ازدواج ختم خواهد شد و آنقدر به این مسئله مطمئن بود كه زیر نامه اولش را گستاخانه ، با نام " همسر تو " امضا كرد . بعد از گذشت دوسال و ردو بدل شدن 200 نامه توسط دو دلداده ویكتور و آدل با هم ازدواج كردند و صاحب 5 فرزند شدند .
هوگو ، آدل را از صمیم قلب و به شدت دوست داشت و شاید برای مدتی آدل مطمئن بود كه ویكتور را همان قدر دوست دارد . در سالهای اول نامزدی شان وقتی مادر آدل بیرون از خانه بود ، آدل بی معطلی و به طور پنهانی از مسیری تاریك می گذشت و به ملاقات ویكتور كه زیر درخت شاه بلوط منتظر او بود می رفت مانند كوزت كه پنهانی به دیدن ماریوس می رفت .
اما آن دو جوان تر از آن بودند كه معنای واقعی عشق و آنچه از آن می خواهند درك كنند . عشق آنها ، عشقی بچگانه بود . آنها در مورد تعهدات و از خودگذشتگی در راه عشق فكر نكردند آنها كودكانی بودند كه با "عشق" بازی می كردند .
ویكتور و آدل در 26 آوریل 1819 درست زمانی كه ویكتور 19 سال و آدل 16 سال داشت ، آشكارا به یكدیگر ابراز علاقه كردند .
آدل معتقد بود كه هیچ چیز جز دختركی فقیر با افراد طبقه بورژوا (طبقه متوسط ) نیست و عقیده او در این باره كم و بیش درست بود . با وجود ظاهر نسبتا خوبی كه داشت اما چیز زیادی در مورد شخصیت او قابل ذكر نیست . او در مورد پوشش خود نه سلیقه داشت و نه زیركی به خرج می داد و همیشه با لباسهای غیر رسمی ، از مد افتاده ظاهر می شد . آدل فردی سر به هوا و كم هوش بود و این امر باعث شد كه وی از لحاظ فرهنگی عقب بماند . او به نبوغ آشكار و دستاوردهای همسرش فقط به خاطر ارزشهای مالی ارج می نهاد . او علاقه چندانی به شعر و شاعری نداشت . هر چند كه بعد ها دو تن از بزرگترین شاعران فرانسه به وی علاقمند شدند .
آدل جوان و ساده لوح بود. او فكر می كرد كه ویكتور از او بتی ساخته و شاید حق با او بود . او ازصمیم قلب عاشق آدل بود و به او اطمینان می داد كه این روح و روان ماست كه به هم علاقه دارند نه جسم ما . او هیچ وقت نفهمید كه چرا ویكتور تمام شب را بیدار می ماند و می نویسد و بعد از 10 سال ( در حقیقت ازدواج آنها ده سال طول كشید ) مادام آدل هوگو مرتكب عملی شد كه تعجب آور نبود بالاخره روز عهدشكنی فرا رسید و او به همسرش ویكتور هوگو خیانت كرد .
مسیو چارلز سنت بوو با هوگو كار می كرد و هوگو او را دوست خود می دانست . هوگو به سنت بوو جوان كمك كرد تا در حوزه شعر به تحقیق و تفحص بپردازد . در این مدت سنت بوو به زندگی مادام هوگو رخنه كرد . سنت بوو آدل را پنهانی در كلیسا ملاقات می كرد . اما ماهیت ارتباط آنها خسته كننده بود و به نظر می رسید مهم ترین بخش این قرار ، فریب دادن هوگو بود .
رنج و عذاب اخلاقی هوگو در مورد این خیانت ، بسیار عظیم بود . درد او غیر توضیح بود . او همان طور كه در ناامیدی دست و پا می زد نوشت : "من به این عقیده رسیده ام كه امكان دارد كسی كه مالك تمام عشق من است ، دیگر به من علاقه نداشته باشد و به من اهمیت ندهد مدت زیادی است كه من دیگر شاد نیستم." این اتفاق او را به شدت جریحه دار كرد . هر كس بعد از مطالعه درد روحی او، به این فكر می افتد كه آیا او قادر به فراموش كردن بود ؟ و از اینكه توانست آرامش خود را دوباره بدست آورد ، متعجب می شود. كلاف زندگی هوگو با آدل ، آرام آرام و مقابل چشمانش باز شد و تكه تكه از هم گسیخت و این شاعرو نویسنده ناچار شد كه شادی را كنار ژولیت و ردوئت جستجو كند .

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 75


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : داستان , داستان کوتاه , داستان عاشقانه ویکتور هوگو , ویکتور هوگو , داستان زندگی ویکتور هوگو , زندگی عاشقانه ویکتور هوگو و خیانت همسر و شاگردش در حق او , آدل فوشر و ویكتور هوگو , داستان زندگی آدل فوشر و ویكتور هوگو , داستان خیانت همسر ویکتور هوگو به او , آدل فوشر , داستان عاشقانه ویکتور هوگو و خیانت همسرش به او ,

تاریخ : 1390/08/29 | نظرات (0) بازدید : 1188

دو قدم مانده که پاییز به یغما برود تاریخ : جمعه 26 آذر 1395
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم تاریخ : جمعه 28 خرداد 1395
تکیه بر خار مغیلان چه کند گر نکند تاریخ : پنجشنبه 06 خرداد 1395
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست تاریخ : پنجشنبه 06 خرداد 1395
از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران) تاریخ : پنجشنبه 06 خرداد 1395
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد تاریخ : جمعه 18 دی 1394
اینکه از دور تماشا کنمت سنگین است تاریخ : جمعه 18 دی 1394
در ديگران مي جويي ام اما بدان اي دوست تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
دفتر عشق تو را بستم، نيايي بهتر است تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست تاریخ : شنبه 16 خرداد 1394
موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بکشد تاریخ : جمعه 15 خرداد 1394
نوروز بمانید که ایّام شمایید! تاریخ : شنبه 01 فروردین 1394
خاطره‌ات به جای تو تاریخ : جمعه 26 دی 1393
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود تاریخ : جمعه 07 آذر 1393
مشک تو که افتاد، دل حادثه لرزید تاریخ : چهارشنبه 07 آبان 1393
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم تاریخ : دوشنبه 05 آبان 1393
این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است تاریخ : پنجشنبه 24 مهر 1393
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم تاریخ : پنجشنبه 24 مهر 1393
تو را دوست می دارم... تاریخ : چهارشنبه 28 خرداد 1393


کد امنیتی رفرش


سوته دلان سلام خوش آمدید،در وبلاگ سوته دلان زیباترین شعرها،دانستنیها، داستانها، جملات زیبای بزرگان، ضرب المثلهای ملل مختلف و... را بخوانید و لذت ببرید و با ارائه نظرات و پیشنهادهای گرانبهای خود زمینه ارتقاء وبلاگ را فراهم آورید. باتشکر-مدیر وبلاگ سوته دلان
بالای صفحه
سوته دلان
firefox
opera
google chrome
safari