عمر ما چون تندبادی رفت و گویی خواب بود
وان بنای آرزوها خانه یی بر آب بود
وه چه شب ها دولت بیدار بر در حلقه زد
لیکن از نا هوشیاری بخت ما در خواب بود
از دل گوری شنیدم پند قارون را که گفت
در کف دنیا پرستان سیم و زر سیماب بود
روشنی ها در پریشانی بود دل بد مکن
هر کجا ویرانه یی دیدم پر از مهتاب بود
گفت با من مردم چشمم که قحط مردمیست
جست و جو کردم بسی این کیمیا نایاب بود
موج بنیان کن شو و دریای طوفانخیز باش
مرگ بر آن کس که عمری رفت و خود مرداب بود
دولت شب ها و توفیق دعا از دست رفت
لحظه ی معراج ما آن لحظه ی ناب بود
مهدی سهیلی
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 49 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
عمر ما چون تندبادی رفت و گویی خواب بود ,
مهدی سهیلی ,
شعر ,
شعرنو ,
گزیده اشعار مهدی سهیلی ,
لحظه های ناب ,
شعر لحظه های ناب از مهدی سهیلی ,