من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو, تنهاتر از من می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 2 |
|
برچسب ها :
من پذیرفتم شکست خویش را ,
شعر ,
شعر زیبا ,
غزل ,