صحرا آماده روشن شدن بود
و شب از سماجت و اصرار خویش دست می کشید
من خود گرده های دشت را بر ارابه ئی توفانی در نور دیدم:
این نگاه سیاه آزمند آنان بود تنها
که از روشنائی صحرا جلوه گرفت .
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 12 |
|
برچسب ها :
از شهر سرد ,
احمد شاملو ,
شعرنو ,
شعر نو زیبا ,
شعر معاصر ,