دردم نه همین است که بستند پرم را ترسم نرسانند به گلشن خبرم را از حسرت مرغی که جدا مانده ز گلشن آگه نشدم ، تا نشکستند پرم را گردی ست ز من باقی و ترسم که تو از ناز تا باز کنی چشم ، نیابی اثرم را بودند به هم روز و شب آیا که جدا کرد از روشنی روز شب بی سحرم را ؟ « عاشق » منم آن نخل که از سردی ایام یک باره برافشاند قضا برگ و برم را عاشق اصفهانی
سلام خوش آمدید،در وبلاگ سوته دلان زیباترین شعرها،دانستنیها، داستانها، جملات زیبای بزرگان، ضرب المثلهای ملل مختلف و... را بخوانید و لذت ببرید و با ارائه نظرات و پیشنهادهای گرانبهای خود زمینه ارتقاء وبلاگ را فراهم آورید.
باتشکر-مدیر وبلاگ سوته دلان
تمام حقوق اين وب سايت و مطالب آن متعلق به سوته دلان مي باشد
.
طراحی قالب : تم ديزاينرو ترجمه قالب توسط : پارسیان تمانجام گرفته